کد مطلب:316745
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:149
ماه بنی هاشم
ای ساقی دشت بلا
وی زاده ی شیر خدا
ز چه رو فتادی در یم خون ای علمدارم
گو چگونه تنها سوی خیمه بی تو رو آرم
ای یار من
غم خوار من
علقمه قتلگه ات ای زاده ی ام بنین
آخرین دم به برت بنشسته زهرای حزین
این دیده ی زینب سویت
آیینه ی حیدر رویت
چه بگویمت چه آتشی در دل نهفته ای
كه به او برای لحظه ای خواهر نگفته ای
بود و نبود
یاس كبود
از هجر روی مهت می سوزد این سینه ی من
من خجل از تو و تو خجل از سكینه من
بی تو بنگر بی یارم
افتاده گره بر كارم
به لبت بگو چه ای برادر، زمزمه داری
چه غمت بود كه مادری چون فاطمه داری
ای لاله گون
غرقه به خون
یاد جان بازی تو كی از یادم برود
می سوزم از غم تا محشر فریاد برود [1] .
[ صفحه 160]
[1] راد محمدي.